یادداشت | کارگزار مطلوب حکومت اسلامی در کلام علوی
نگاهی به سیره حکمرانی امیرالمؤمنین (علیه السلام) در امر گزینش کارگزاران حکومت، میزان دقت ایشان در انتخاب مدیران و مسئولان را به خوبی روشن و مبرهن می سازد که خود بیانگر اهمیت و تأثیر بسزای میزان صلاحیتِ کارگزار در کارآمدی حکومت است. مدیر و کارگزار صالح از منظر حضرت علی (علیه السلام) کسی است که به کتاب و سنت ملتزم (1)، در اجرای حق و عدالت قاطع (2)، به ارزش ها پایبند (3)، به وارستگی و تقوای اطرافیان مُهتم (4)، سیاستش با اخلاق آمیخته (5)، با مردمان خاضع و مهربان (6)، با حیطه کار و مسئولیت خود آشنا (7)، در میان مردم حاضر (8)، در گفتار و رفتار خود صادق (9)، به نظم مقید (10)، در کار خود منضبط و قانونمند (11) و نسبت به حق مداری حساس (12) باشد. این همه بدین جهت است که اهداف مقدس حکومت مبتنی بر اسلام و حدود الهی، جز با حضور چنین کارگزارانی تأمین نخواهد شد.
در سال 38 هجری قمری، پس از آنکه محمد بن ابی بکر در اداره امور مصر با مشکلاتی مواجه گردید، امیرالمؤمنین (علیه السلام) مالک اشتر نخعی را برای حکومت مصر اعزام و در ضمن نامه ای که حاوی دستورها، توصیه ها و معارف ارزشمندی است وی را نسبت به خطوط کلی سیره حکمرانی خود در ابعاد سیاسی، اخلاقی، اقتصادی، نظامی و عبادی واقف ساخت. هرچند مالک اشتر در مسیر مصر توسط عوامل معاویه مسموم شد و هیچ وقت به مصر نرسید، اما در پی انتصاب او، عهدنامه نفیس حکمرانی در نگاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای نسل های بعدی به یادگار ماند که سید رضی (ره) آن را ذیل عنوان نامه 53 نهج البلاغه آورده است (13). در فرازی از این نامه مفصل، مولای متقیان (علیه السلام) به مالک اشتر در زمینه انتخاب کارگزاران دولتی توصیه ها و دستورالعمل هایی دارند که در سطور ذیل نگاهی اجمالی به آن ها خواهیم داشت.
رابطه حاکم با کارگزاران خود را می توان در چهار مرحله خلاصه نمود که عبارت اند از؛ نحوه انتخاب و ویژگی های لازم کارگزار، نحوه تعامل حاکم با کارگزار، نظارت بر کارگزار و مؤاخذه کارگزار در صورت خیانت، که البته جملگی این مواقف خطیر در فرمایش نورانی حضرت مورد توجه قرار گرفته است:
- امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نظر داشتن سه ویژگی را در انتخاب کارگزار مورد تأکید قرار می دهند. اولین ویژگی، بهره مندی شخص مورد نظر از تجربه، مهارت و دانش کافی و ویژگی دوم بهره مندی وی از حجب و حیا است که مقصود از آن با استناد به دیگر سخنان حضرت، نه صِرف حیای در برابر بندگان بلکه حیای از خداوند و ترک معاصی است (14). توجه به این بخش از فرمایش حضرت علی (علیه السلام) مفهِم این معنا است که مسئول مطلوب در اندیشه علوی آن است که جامع تخصص و تعهد باشد و هیچ یک به تنهایی کفایت نمی کند. چنانکه در فرمایش دیگری می فرمایند: «افرادی متدین، با دانش و تدبیر را برای کار انتخاب نما (15).» ویژگی سوم نیز صلاحیت خانوادگی است که بارها امام آن را به مالک گوشزد می کنند. کارگزار صالح باید از خاندانی پاک و با تقوی که در اسلام و مسلمانی سابقه درخشانی دارند برگزیده شود. چراکه چنین افرادی متخلق تر و آبرومندتر اند و اصالت و تربیت خانوادگی مبتنی بر دین، تضمینی برای صلاحیت آنهاست. این دسته از افراد که از صلاحیت فردی و خانوادگی برخوردار اند، کمتر طمع می ورزند و بیشتر به آینده و عواقب امور توجه دارند.
اما حضرت طی بیان خود، ناظر به انتخاب کارگزار دو معیار کلی آزمایش و مشورت را مطرح می کنند. ارائه این دو معیار از این جهت قابل توجه است که درصد احتمال انتخاب افراد غیرصالح را به حداقل می رساند. زیرا معمولاً انتخاب کارگزار یا با شناخت قبلی صورت می پذیرد و یا با معرفی دیگر افرادی که از قبل نسب به آنها شناخت وجود دارد که طبعاً گروه اول از آزمایش و گروه دوم از مشورت بی نیاز اند چراکه خود طی فرایند آزمایش یا مشورت با دیگران مطرح شده اند. اما اگر شناخت قبلی با مشورت و معرفی دیگران با آزمایش شخصی تکمیل گردد، یقیناً اطمینان نسبت به صلاحیت کاندیدای مسئولیت، افزایش پیدا کرده و احتمال عدم صلاحیت وی کاهش می یابد زیرا ای بسا در اثر مشورت و امتحان فردی، نسبت به دیگر نقاط ضعف یا قوتی که از آن بی اطلاع بوده است آگاه گردد و انتخاب خود را از خطا دور سازد. از این رو است که حضرت هر دو سنجه را در انتخاب کارگزار یادآور می شوند.
- نیازها و اقتضائات زندگی مادی از یک سو و موقعیت و قدرت ناشی از مسئولیت از سوی دیگر باعث می شود که همواره احتمال انحراف و خیانت کارگزار وجود داشته باشد. از این رو علی (علیه السلام) برای آنکه اولاً این احتمال کاهش یابد و ثانیاً نسبت به فساد و کجروی مسئولان اتمام حجت شود، توصیه می کنند که نیاز مالی آنها باید به قدر کافی تأمین گردد و به دیگر عبارت، هیچ دغدغه ای از جهت نیازهای مالی روزمره برای گذران زندگی در ایشان وجود نداشته باشد. در اندیشه علوی، اگر کارگزاران از ناحیه حکومت با گرفتن حقوق کافی تأمین گردند، میزان تلاش آنها برای انجام وظایف خود افزایش و امکان دست درازی آنها به بیت المال کاهش می یابد.
- اما طرحی که امام برای نظارت بر کارگزاران و رفتار آنها پیشنهاد می کند اندکی از شیوه های معمول نظارت متفاوت به نظر می رسد. این ایده عبارت است از گماردن مأمورانی راستگو و وفادار که به مراقبت و بازرسی پنهان رفتار و شیوه عملکرد کارگزارن می پردازند به نحوی که مسئولین نیز نسبت به اصل وجود چنین نظارتی از سوی افراد وفادار به مافوق خود مطلع، اما درباره جزئیات و کیفیت آن بی اطلاع باشند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) نتیجه چنین نظارتی را امانت داری و مهربانی آنها با مردم عنوان می کنند. سیستم نظارتی مزبور که با نظام های نظارتی متعارف و ساختارهای شناخته شده ای همچون سازمان بازرسی، دیوان محاسبات، وزارت اطلاعات و... بسیار متفاوت است، از این جهت در نوع خود بی نظیر است که مسئول منظور را دائماً متوجه این واقعیت می کند که یکی از اطرافیان وی اخبارِ اعمال و رفتار او در قامت یک مسئول را، به مافوقی می رساند که اعتماد وی به مراقب بیش از اعتماد به خود اوست. چنین سیستمی نقش بسیار مؤثری در بازدارندگی فساد خواهد داشت.
نگاهی به سیره حضرت علی (علیه السلام) نشان می دهد که ایشان نیز از چنین سیستم نظارتی در دوران حکومت خود بهره می گرفتند و دست کم در هر شهر و یا ناحیهای، یک یا چند نفر از این افراد را به طور رسمی و ثابت داشتهاند، که ابوالاسود دوئلی یکی از آنها در بصره است و امام در پاسخ نامه وی به او اطمینان دادند که گزارش هایش محرمانه خواهد ماند و حاکم بصره ـ ابن عباس ـ از مکاتبات او با خبر نخواهد شد (16). در زمان های دیگر، شخص ابوالاسود نیز از چنین نظارتی در امان نبوده است چنانکه نقل شده امام (علیه السلام) ابوالاسود دوئلی را به قضاوت منصوب نمود اما در همان ساعات نخستین نیم روز، وی را برکنار کرد. او به حضور امام آمد و گفت: بخدا سوگند من خیانت نکرده و فریب نخوردهام، به چه دلیل مرا برکنار کردی؟! امام فرمود: به من خبر دادند که تو هنگام داوری بلندتر از دادخواهان سخن میگویی (17). از این نقل و نقل های فراوان همانند آن برمی آید که نیروهای حسبه یا افراد معین دیگری را امام (علیهالسلام) به عنوان ناظر بر کار کارگزاران خود تعیین می کرد و مبتنی بر اعتمادی که به گزارش های آنها داشت متعاقباً ترتیب اثر نیز می داد.
تنها تصور اینکه آگاهی هر مادون از نظارت پنهان خود توسط مأمور معتمد مافوق، کافی است تا به کارآمدی چنین مدل نظارتی پی ببریم. راز نهفته در واژه «بلغنی ـ به من رسیده است» که امام (علیه السلام) در بسیاری از نامه های خود ابتدائاً از آن استفاده نموده اند و همچنین توصیه مکرر به دیگر منصوبان با جمله «و ابعث العیون» که همان گماردن چشم های مخفی (جاسوس) می باشد نیز می تواند پرده از وجود چنین سیستم پیچیده نظارتی در حکومت ایشان بردارد که پرداختن به ابعاد و ماهیت آن جایگاه دیگری را می طلبد.
- حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهایت به مالک اشتر سفارش می کنند که اگر با همه این ملاحظات، با خیانت کارگزار خود مواجه شدی، به هیچ وجه از مجازات او فروگذاری و مضایقه نکن. زیرا نه چنین شخصی دیگر صلاحیت مسئولیت دارد و نه اعتماد جامعه به حکومت امری کم ارزش است که با خیانت چنین افرادی خدشه دار شود، ضمن اینکه چنین اقدام قاطعی تأثیر بسزایی در عبرت دیگران و بازدارندگی خواهد داشت. مولای متقیان (علیه السلام) در ادامه، چنین شخصی را خوار و خائن دانسته و مجازات وی را تازیانه، باز پس گیری اموالی که در اختیار دارد و بدنامی می دانند. نکته جالب این که حضرت در اثبات خیانت و به تبع آن مجازات کارگزار فاسد، تنها یک چیز را کافی می دانند و آن همان تأیید مأموران مخفی نظام نظارتی علوی است.
پی نوشت:
- دشتی، محمد (1392)، ترجمه نهج البلاغه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، قم، انتشارات مرکز مدیریت حوزه های علمیه
- همان، خ 37
- همان، ن 53
- همان
- همان، ح 474
- همان، ن 53
- خوانساری، جمال الدین محمد (1360)، شرح غررالحکم و دررالکلم (تحقیق میر جلال الدین حسینی ارموی)، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ص 345
- نهج البلاغه، ن 53
- همان، خ 200
10) ابن شعبه حرانی، ابومحمد بن علی (1363)، تحف العقول عن آل الرسول (علیهم السلام)، قم، نشر اسلامی، ص 143
11) نهج البلاغه، ح 100
12) همان، خ 53
13) ثُمَّ انْظُرْ فِي أُمُورِ عُمَّالِکَ فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِبَاراً، وَلاَ تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً وَأَثَرَةً، فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ وَالْخِيَانَةِ. وَتَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَالْحَيَاءِ، مِنْ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ، وَالْقَدَمِ فِي الاسْلاَمِ الْمُتَقَدِّمَةِ، فَإِنَّهُمْ أَکْرَمُ أَخْلاَقاً وَأَصَحُّ أَعْرَاضاً، وَأَقَلُّ فِي الْمَطَامِعِ إِشْرَاقاً، وَأَبْلَغُ فِي عَوَاقِبِ الاُمُورِ نَظَراً. ثُمَّ أَسْبِغْ عَلَيْهِمُ الارْزَاقَ، فَإِنَّ ذَلِکَ قُوَّةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِصْلاَحِ أَنْفُسِهِمْ، وَغِنًى لَهُمْ عَنْ تَنَاوُلِ مَا تَحْتَ أَيْدِيهِمْ، وَحُجَّةٌ عَلَيْهِمْ إِنْ خَالَفُوا أَمْرَکَ أَوْ ثَلَمُوا أَمَانَتَکَ. ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ، وَابْعَثِ الْعُيُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَالْوَفَاءِ عَلَيْهِمْ، فَإِنَّ تَعَاهُدَکَ فِي السِّرِّ لامُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِعْمَالِ الاَمَانَةِ، وَالرِّفْقِ بِالرَّعِيَّةِ. وَتَحَفَّظْ مِنَ الاعْوَانِ; فَإِنْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ يَدَهُ إِلَى خِيَانَة اجْتَمَعَتْ بِهَا عَلَيْهِ عِنْدَکَ أَخْبَارُ عُيُونِکَ، اکْتَفَيْتَ بِذَلِکَ شَاهِداً، فَبَسَطْتَ عَلَيْهِ الْعُقُوبَةَ فِي بَدَنِهِ، وَأَخَذْتَهُ بِمَا أَصَابَ مِنْ عَمَلِهِ، ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقَامِ الْمَذَلَّةِ، وَوَسَمْتَهُ بِالْخِيَانَةِ، وَقَلَّدْتَهُ عَارَ التُّهَمَةِ.
سپس در امور كارمندانت بينديش، و پس از آزمايش به كارشان بگمار، و با ميل شخصى، و بدون مشورت با ديگران آنان را به كارهاى مختلف وادار نكن، زيرا نوعى ستمگرى و خيانت است.
كارگزاران دولتى را از ميان مردمى با تجربه و با حيا، از خاندان هاى پاكيزه و با تقوى، كه در مسلمانى سابقه درخشانى دارند انتخاب كن، زيرا اخلاق آنان گرامى تر، و آبرويشان محفوظتر، و طمع و روزى شان كمتر، و آينده نگرى آنان بيشتر است.
سپس روزى فراوان بر آنان ارزانى دار، كه با گرفتن حقوق كافى در اصلاح خود بيشتر مى كوشند، و با بى نيازى، دست به اموال بيت المال نمى زنند، و اتمام حجّتى است بر آنان اگر فرمانت را نپذيرند يا در امانت تو خيانت كنند.
سپس رفتار كارگزاران را بررسى كن، و جاسوسانى راستگو، و وفا پيشه بر آنان بگمار، كه مراقبت و بازرسى پنهانى تو از كار آنان، سبب امانت دارى، و مهربانى با رعيّت خواهد بود.
و از همكاران نزديكت سخت مراقبت كن، و اگر يكى از آنان دست به خيانت زد، و گزارش جاسوسان تو هم آن خيانت را تأييد كرد، به همين مقدار گواهى قناعت كرده او را با تازيانه كيفر كن، و آنچه از اموال كه در اختيار دارد از او باز پس گير، سپس او را خوار دار، و خيانتكار بشمار، و طوق بد نامى به گردنش بيفكن.
14) نهج البلاغه، ح 349 (ایشان در این زمینه می فرمایند: «و من قلّ حیاؤه قلّ ورعه و من قلّ ورعه مات قلبه و من مات قلبه دخل النّار ـ هرکس حیایش، کم باشد، پارسایی و ورع او کم می شود و هرکس پارسایی اش، کم باشد، قلبش می میرد و هرکس قلبش بمیرد، وارد آتش دورخ می شود. »)
15) تحف العقول، ص 137
16) محمودی، محمدباقر، (1376)، نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ج 5، ص 17
17) قرشی، محمد، (1366)، معالم القربه فی احکام الحسبه، قم، انتشارات مکتب الاعلام الاسلامی، ص 203